English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (1996 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demoralization U تخریب روحیه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demoralised U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
Other Matches
destruction site U منطقه تخریب مهمات محل تخریب
underwater demolition U تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
demolition target U منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
demoralized U تضعیف روحیه کردن
demoralize U تضعیف روحیه کردن
demoralizes U تضعیف روحیه کردن
demoralises U تضعیف روحیه کردن
demoralizing U تضعیف روحیه کردن
demoralised U تضعیف روحیه کردن
disspirit U روحیه راتضعیف کردن
demoralising U تضعیف روحیه کردن
demolition guard U نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
cow U ترساندن تضعیف روحیه کردن
cowing U ترساندن تضعیف روحیه کردن
cowed U ترساندن تضعیف روحیه کردن
cows U ترساندن تضعیف روحیه کردن
demolishing U تخریب کردن
rupture U تخریب کردن
ruptures U تخریب کردن
demolishes U تخریب کردن
demolished U تخریب کردن
demolish U تخریب کردن
demolition U تخریب کردن
destruct U تخریب کردن
rupturing U تخریب کردن
demolitions U تخریب کردن
atomic demolition munition U خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
destroy U تخریب کردن منهدم کردن
destroying U تخریب کردن منهدم کردن
destroys U تخریب کردن منهدم کردن
access procedures U روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
spirit U روحیه
morale U روحیه
mentality U روحیه
mentalities U روحیه
moral U روحیه
gei U روحیه
spiriting U روحیه
high moral U روحیه قوی
demoralization U تضعیف روحیه
esprit de corps U روحیه قسمتی
high moral U روحیه عالی
espirit de corps U روحیه گروهی
tuck U نیرو روحیه
spirit U رمق روحیه
low-spirited U دارای روحیه بد
low spirited U دارای روحیه بد
spirituality U روحیه مذهبی
esprit U غرور روحیه
spirit de corps U روحیه قسمتی
spiriting U رمق روحیه
psych U تضعیف روحیه
psyched U تضعیف روحیه
psyches U تضعیف روحیه
psyching U تضعیف روحیه
psychs U تضعیف روحیه
tucking U نیرو روحیه
tucks U نیرو روحیه
morale U روحیه جنگجویان
recreations U روحیه و رفاه
recreation U روحیه و رفاه
party spirit U روحیه تحزب
demoralization U از بین بردن روحیه
dispirit U دلسردکردن روحیه راباختن
poor spirited U دارای روحیه ضعیف
weak minded U دارای روحیه ضعیف
public spirited U دارای روحیه اجتماعی
flattens U روحیه خودرا باختن
flatten U روحیه خودرا باختن
morale U روحیه افراد مردم
brace U تجدید واحیای روحیه
braced U تجدید واحیای روحیه
destruction U تخریب
degradation U تخریب
demolition U تخریب
rupturing U تخریب
rupture U تخریب
ruptures U تخریب
destroyed U تخریب شد
demolitions U تخریب
ruination U تخریب
vandalism U تخریب
fail soft U تخریب
zeitgeist U روحیه یا طرزفکر یک عصر یادوره
fey U دارای روحیه خراب واشفته
destruction fire U تیر تخریب
subversion U انهدام تخریب
destructivity U قدرت تخریب
oxidative degradation U تخریب اکسایشی
destruction site U منطقه تخریب
fail soft U تخریب تدریجی
criminal damage U تخریب جزائی
destruction radius U حداکثرشعاع تخریب
hard core U مصالح تخریب
cratering charge U خرج تخریب
underwater demolition U تخریب زیرابی
fail safe U تخریب امن
destruct system U سیستم تخریب
destructor U تخریب کننده
demolition belt U نوار تخریب
rubble hard core U مصالح تخریب
rheodestruction U تخریب جریان
demolition kit U جعبه تخریب
fail-safe U تخریب امن
bomb disposal U تخریب بمب
demolition target U هدف تخریب
demolition kit U جعبه وسایل تخریب
destruction radius U شعاع تخریب مین
destruction area U منطقه تخریب مهمات
concussion detonation U خرج تخریب ضربتی
demolition belt U کمربند تخریب منطقهای
dismantling shot U تیر تخریب کننده
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
vasto U حکم یا دستور تخریب
concussion detonation U خرج اماده به تخریب
bravura U افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
destroyed U ازبین رفت تخریب شده
xylotomous U دارای قابلیت تخریب چوب
petard U خرج تخریب دیواره و پایه پل
welfare funds U اعتبارات رفاهی یا بهزیستی اعتبار مربوط به روحیه ورفاه
command destruct signal U علامت تخریب موشک با فرمان دور
inert ammunition U مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
countermine U سیستم تخریب مین به طور خودکار
bomb cemetery U محل تخریب بمبهای عمل نکرده
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
mudcapping U نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
intruder operation U تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
command destruct signal U علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
charged demolition U مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
creptation U تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
rah rah U دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
antimateriel ammunition U مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
buddy system U سیستم گماشتن هم خرج برای سربازان سیستم تقویت روحیه با گماشتن همرزم
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com